مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
روزی که از تـجـسم امکان خبر نبود روزی نبود و گردش شمس و قمر نبود حتی مجـال لـحـظه بـرای گـذر نـبـود جز نور احـمد از دم خـالـق اثـر نـبود در ظلمتی که صبر ملک را ربوده بود شد نور پاک فاطـمه روشنگـر وجـود زهرا رسید و نور، جهان را فرا گرفت در آسـمان، تـجـلی تـوحـیـد پـا گـرفت ظلمت کنار رفت و جهان روشنا گرفت این نور محض را به بغل مصطفی گرفت احمد که بوده نور رخش روح کائنات کامل نـبـود بـیگـل او گـلـشن حـیـات عـالـم در انـتـظار هـبـوط فـرشته بود حوریهای که نور، گِلش را سرشته بود خاکی که از شعـاع الـهی بـرشـته بود دست قضا به نامۀ این گُـل نوشته بود این آفتاب جلوهای از نور سرمد است این نسـتـرن مـلـیـکۀ بـاغ محـمد است کوثر، یکی از آن همه الطاف داوری ست او مریم است و لایق شأن پیـمبری ست چون آفتاب، سُنت او ذرهپـروری ست قرآن ناطق است که از هر بدی، بری ست قدیسه هست و بانوی ملک قداست است قدرش فراتر از شب قدرِ فِراست است دخـتـر که بود، اُمِّ ابـیـهـا لـقـب گرفت همسر که شد، حبیبۀ یکـتا لقب گرفت مادر که گشت، سرور زنها لقب گرفت در زنـدگی یـگـانـۀ دنـیـا لـقـب گرفت با آنکه درک شوکت او کار خاتم است فرصت برای شرح مقامات او کم است دنیا مجال نیست که او بینهایت است هر نکته از کرامت او صد حکایت است این شاعرانگی سندش در روایت است روز ظهور فاطمه، صبح قیامت است آن روز، قـدر فاطـمه فـهمیده میشود با حکـم او بساط جـزا چـیـده میشـود روزی که چشمها همه حیران رحمتاند یک مشت دلسپرده به دنبال فرصتاند حـتـی پـیـمـبـران که بـزرگـان امتاند چـشـم انتـظـار شـافـع روز قـیـامتاند زهراست آنکه کار شفاعت به دست اوست آری که اختیار قیامت به دست اوست ای سیب دلـربا که نصیب عـلی شدی محبوب مصطفی و حبیب عـلی شدی با گـوشـۀ نـگـاه طـبـیـب عـلـی شـدی در شورش زمـانه، شکـیب علی شدی نامت کـنـار نـام خـداوند خورده است جان علی به جان تو پیوند خورده است در مردمی که جهل به آنها سوار شد دختر به گـور کـردنـشان افـتـخـار شد تــو آمـدی و عــزّت زن آشـکـار شـد این روح غرق عاطفه، صاحب وقار شد در مکتبی که نام تو در صدر نام هاست یک زن، تجلی صفت رحمت خداست خورشید سر گـذاشته بر پای شوکـتت جـبـریل پـر کـشـیـده بـه بــام ارادتـت سجاده چهـره سـوده به درگاه طاعتت ایـاک نـعــبـد اسـت گــواه عــبــادتـت مـادر نـدیـدهایـم بـه ایـن اوج بـنـدگـی در بـنـدگی نـمـونه و در کـار زنـدگی تیغ علی که شهره به هر کـارزار شد خم شد به پایبوسی تو، ذوالفـقـار شد برخواست موج و در قدمت آبشار شد پائـیـز سـمـت خـانـهات آمـد بهـار شد در هر چمن طراوت گلها به بوی توست حتی صفای جنت الاعلی به بوی توست تو آن مـلـیـکـهای که سـراپا وقار بود حوریهای که چـادر او وصلـهدار بود همـسـایه با دعـای شـبت بـرقـرار بود آل عـبـا بـه مـحـور تـو اسـتـوار بــود قــرآن نـاطــقــی تـو و قــرآن داورت بوده است همچون آینهای در برابرت ای رشک ساکنین جـنان بیت سادهات دسـت قـضـا و پـای قــدر در ارادهات زرّیـن رکـاب چـرخ؛ غـلام پـیـادهات صبر و حیا دو ویـژگی فوق العادهات صبر تو در مسـیر خـدا بینـظـیر بود سـعـی تـو داد خـواه امـیـر غـدیـر بود روزی که خطبه خواندی و قرآن زبان گرفت جان دادی و به سعی تو اسلام جان گرفت آهی کـشـیدی و نـفـس آسـمـان گـرفت آهت رسید و دامن طـاغـوتـیان گرفت این ننگ بر حـکـومـتشان ماند تا ابد باید که شـرح داغ تو را خـوانـد تا ابد میسوختی هرآینه، پروانه شاهد است دستاس گریه کرد به تو، شانه شاهد است بر غربت تو گریۀ مردانه شاهد است از چـاه آب آوری و خانه شاهـد است وقـتی به سـمـت چـاه میافـتـاد راه تو بـالا مـیآمـد آب، بـه شـوق نـگـاه تـو روزی کـه کـارنـامـۀ اســلام دود شـد سـکّـان دیـن اسـیـر هـوای یـهـود شـد بیحـرمـتی، جـوابِ سلام و درود شد دستت به دسـتـگـیـری امت کـبـود شد راه عـلی گـرفـتـی و گـشـتی فـدای او بـودی در اوج غــربـت او آشـنـای او |